کد مطلب:301671 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:257

فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه


سوره ی البقره، آیه ی 37.

«پس حضرت آدم از حضرت حق تبارك و تعالی كلمات را فراگرفت (و آن كلمات را وسیله ی قبول توبه ی خویش قرار داد) و خداوند توبه ی او را پذیرفت».

درباره ی این آیه احادیثی نقل شده است كه بسیار فوق العاده است؛ و با توجه به آیه ی مذكور و این روایات، انسان می تواند بخوبی درك نماید كه حضرت صدیقه سلام الله علیها یكی از علل خلقت است و یكی از اسباب آفرینش جهان می باشد؛ یعنی همانطور كه


رسول اكرم، امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام سبب خلقتند، حضرت صدیقه سلام الله علیها نیز یكی از علل آفرینش است، و معقول نیست كسی علت خلقت باشد و ولایت نداشته باشد.

در این باره دو روایت نقل می كنیم كه یكی از جناب امیرالمؤمنین سلام الله علیه و دیگری از جناب ابن عباس. روایتی كه از وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام است و جمعی از حفاظ عامه آن را ذكر كرده اند چنین است:

«سالت النبی صلی الله علیه و آله و سلم عن قول الله: (فتلقی آدم من ربه كلمات فتاب علیه)، فقال: ان الله اهبط آدم بالهند، و حواء بجدة... حتی بعث الله الیه جبریل، و قال: یا آدم الم اخلقك بیدی؟ الم انفخ فیك من روحی؟ الم اسجد لك ملائكتی؟ الم ازوجك حواء امتی؟ قال بلی. قال: فما هذا البكاء؟ قال: و ما یمنعنی من البكاء؟ و قد اخرجت من جوار الرحمان. قال: فعلیك بهولاء الكلمات، فان الله قابل توبتك و غافر ذنبك؛ قل: «اللهم انی اسالك بحق محمد و آل محمد، سبحانك لا اله الا انت، عملت سوءا و ظلمت نفسی فاغفرلی، انك انت الغفور الرحیم». فهولاء الكلمات التی تلقی آدم». [1] .

«امیرالمؤمنین سلام الله علیه می فرماید: از پیامبر اكرم معنای آیه ی


شریفه ی (فتلقی آدم من ربه كلمات فتاب علیه) را سؤال كردم؛ حضرت فرمود: هنگامی كه خدای تعالی، آدم را در هند و حوا را در جده فرود آورد. (بر حضرت آدم مدتها گذشت كه اشك غم بر چهره می ریخت) تا اینكه خدای تعالی جبرئیل را بر او نازل كرد و فرمود: یا آدم، آیا من ترا به دست (قدرت) خود نیافریدم؟ آیا از روح خود بر تو ندمیدم؟ و ملائك را به سجده كردن بر تو فرمان ندادم؟ و آیا حوا كنیز خودم را به تو تزویج نكردم؟ حضرت آدم عرض كرد: بلی، خطاب آمد: پس این گریه ی مداوم تو از چیست؟ عرض كرد: خدایا، چرا گریه نكنم، كه از جوار رحمت تو رانده شده ام. خدای تعالی فرمود: اینك فراگیر این كلمات را كه به وسیله ی آن، خدا توبه ی تو را قبول می كند و گناهت را می بخشد؛ بگو یا آدم: «پاك و منزهی تو؛ نیست خدائی جز تو؛ بد كردم و بخود ستم روا داشتم؛ پس به حق محمد و آل محمد، مرا ببخش، بدرستیكه این توئی بسیار بخشنده و مهربان هستی».(پیامبر اكرم در پایان سخن فرمود): این است آن كلماتی كه خدای تعالی به حضرت آدم آموخته است».

گویی خدای تعالی حضرت آدم را با این كلمات گرانقدر تسلی داده است كه: اگر از جوار رحمت من دور شده ای، اینك ارزش فراگرفتن این كلمات گرانقدر، عوض، هم سنگ و برابر جوار رحمان و هم طراز فردوس و جنان است، و جبران آن نعمتی است كه از آن محروم شده ای.

روایت دیگری در همین موضوع جناب ابن عباس از پیامبر


اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل می كند كه آن حضرت فرمود:

«لما خلق الله تعالی آدم و نفخ فیه من روحه عطس، فالهمه الله: «الحمدلله رب العالمین». فقال له ربه: یرحمك ربك. فلما اسجد له الملائكه تداخله العجب،فقال: یا رب خلقت خلقا احب الیك منی؟! فلم یجب. ثم قال الثانیه فلم یجب. ثم قال الثالثة فلم یجب. ثم قال الله عز و جل له: نعم، و لولاهم ما خلقتك. فقال: یا رب فارنیهم، فاوحی الله تعالی الی ملائكة الحجب، ان ارفعوا الحجب، فلما رفعت، اذا آدم بخمسة اشباح قدام العرش؛ فقال: یا رب من هولاء؟ قال: یا آدم هذا محمد نبیی، و هذا علی امیرالمؤمنین ابن عم نبیی و وصیه، و هذه فاطمة ابنة نبیی، و هذان الحسن والحسین ابنا علی و ولدا نبیی، ثم قال: یا آدم، هم ولدك، ففرح بذلك. فلما اقترف الخطیئه، قال: یا رب، اسالك بحق محمد و علی و فاطمة والحسن والحسین لما غفرت لی فغفرالله له بهذا، فهذا الذی قال الله عز و جل: (فتلقی آدم من ربه كلمات فتاب علیه) فلما هبط الی الارض، صاغ خاتما، فنقش علیه «محمد رسول الله و علی امیرالمؤمنین» و یكنی آدم بابی محمد». [2] .


«بعد از آنكه خدای تعالی آدم را آفرید، حضرت آدم عطسه كرد و با الهام خدائی «الحمدلله رب العالمین» گفت. خدای تعالی در جواب او فرمود: «یرحمك ربك» رحمت خدا بر تو باد. (خوشا آن بشری كه جواب عطسه اش خطاب الهی باشد).

هنگامی كه فرشتگان بر حضرت آدم سجده كردند، عجب (و خودپسندی) به او راه یافت و در حالیكه به خود می بالید عرض كرد: پروردگارا، آیا مخلوقی كه نزد تو محبوبتر از من باشد، آفریده ای؟ و این سؤال را سه بار تكرار كرد و هر سه بار بی جواب ماند.

سپس از جانب پروردگار خطاب آمد: بلی یا آدم، مخلوقاتی از تو محبوبتر دارم كه اگر آنان نبودند ترا نیز نمی آفریدم. عرض كرد: پروردگارا آنان را به من نشان بده.

در آن هنگام خدای تعالی به فرشتگان حاجب درگاه الهی وحی شد: پرده ها را كنار بزنید. (بلی، آفریننده ی جهان در پشت پرده ی غیب موجوداتی دارد كه سبب تربیت آدم و اولاد آدمند). چون حجابها برداشته شد، از پشت پرده ی غیب، پنج شبح ظاهر شدند كه در پیشگاه عرش ایستاده بودند.


حضرت عرض كرد: پروردگارا اینان كیستند؟

خطاب آمد: این پیامبر من، این علی امیرالمؤمنین پسر عم او، این فاطمه دخترش و این دو، حسن و حسین پسران علی و فرزندان پیامبر من هستند. و پس از معرفی نامهای آنها، خدای تعالی فرمود: یا آدم، اینان مقام اول را دارا هستند و درجاتشان بسیار عالی و مرتبه ی تو تالی مقام والای اینان می باشد. و بعدها وقتی كه حضرت آدم مرتكب و مبتلای آن ترك اولی شد، عرض كرد: پروردگارا، از تو مسئلت دارم كه به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین از خطای من درگذری. پس دعایش مستجاب شد و مشمول عفو و آمرزش خدای تعالی قرار گرفت و این است معنای آیه ی شریفه كه خدا می فرماید: پس آدم كلماتی از پروردگارش فراگرفت كه به وسیله ی آن كلمات توبه ی او مورد قبول واقع گردید.

(ابن عباس، سپس روایت را چنین ادامه می دهد كه پیامبر فرمود):

هنگامیكه آدم بر زمین فرود آمد، انگشتری برای خود ساخت كه نقش آن عبارت مبارك «محمد رسول الله و علی امیرالمومنین» بود؛ و «ابومحمد» (پدر محمد) كنیه ی او شد.

حافظ ابن نجار [3] كه یكی از بزرگان عامه (سنی) است به سند


خودش از ابن عباس روایت می كند:

«سالت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن الكلمات التی تلقیها آدم من ربه فتاب علیه. قال: سال بحق محمد و علی و فاطمة والحسن والحسین الا تبت علی فتاب علیه». [4] .

«از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله سوال كردم: آیا آن (كلماتی) كه حضرت آدم از پروردگار خود فراگرفت و به وسیله ی آن توبه ی او مورد قبول واقع شد، چیست؟ حضرت فرمود: آدم با این كلمات از خدا درخواست كرد كه توبه ی او را بپذیرد: «به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین، توبه ی مرا قبول فرما». پس خدای تبارك و تعالی توبه ی او را


پذیرفت».

این روایت را سیوطی [5] در «درالمنثور»، بدخشانی [6] - از


حافظ كبیر دارقطنی [7] و از ابن نجار-، و ابن مغازلی [8] در «مناقب» با ذكر سند نقل كرده اند.

و با توجه به مطالبی كه گفته شد از این آیه هم استفاده می شود كه وجود مقدس حضرت صدیقه علیهاالسلام سبب خلقت عالم و ولیةالله بوده است.



[1] فردوس الاخبار ج 3/ 163/ ح 4288، الدرالمنثور ج 1/ 60، كنزالعمال ج 2/ 358/ ح 4237، منتخب كنزالعمال ج 1/ 419.

[2] ابوالفتح محمد بن علي نطنزي (متولد 480 هجري) در كتاب الخصائص العلويه حديث مذكور را نقل كرده است. اين روايت- با ارجاع به الخصائص العلويه- در كتاب ارجح المطالب ص 320 و الغدير ج 7/ 301 ذكر گرديده است.

در كتاب بحار نيز اين روايت را مي توانيد ببينيد. (بحارالانوار ج 11/ 175).

[3] حافظ كبير ابوعبدالله محمد بن محمود بن (حسن بن) هبه الله معروف به محب الدين ابن نجار در سال 578 هجري در بغداد زاده شده و در سال 643 هجري در همانجا فوت گرديده است.

تمامي علماي رجال عامه به تجليل از مقام علمي وي پرداخته اند و ذهبي و ابن العماد حنبلي وي را توثيق نموده اند. وي داراي تاليف بسياري است كه «اريخ بغداد» را مي توان از ميان آنها نام برد. اين كتاب ذيل «تاريخ بغداد» تاليف خطيب بغدادي است و در 16 جلد مي باشد كه تاكنون بچاپ نرسيده است. وي شافعي مذهب مي باشد و استماع حديث را از سن 10 سالگي آغاز نموده و براي كسب علم مسافرتهاي بسياري از جمله به اصفهان و خراسان و شام و مصر و حجاز داشته است.

مراجعه بفرماييد به: تذكره الحفاظ ج 4/ 1428، الوافي بالوفيات ج 5/ 9، سير اعلام النبلاء ج 23/ 131، طبقات الشافعيه (سبكي) ج 8/ 98، شذرات الذهب ج 5/ 226، دول الاسلام ص 352.

[4] سيوطي اين حديث را از حافظ ابن نجار نقل نموده است. (الدرالمنثور ج 1/ 60، 61). همچنين مراجعه بفرماييد به: مناقب ابن مغازلي ص 63، ينابيع الموده ص 97، 238، 239.

[5] جلال الدين عبدالرحمن بن كمال الدين مصري شافعي متوفاي سال 911 هجري معروف به سيوطي.

او را از آن جهت سيوطي خوانده اند كه از اهالي اسيوط (شهري در كناره ي غربي رود نيل در مصر) بوده است. وي از مفسران و حفاظ معروف عامه مي باشد كه تاليفات بسياري تدوين نموده است. بعضي شمار تاليفات وي را به 600 عنوان رسانيده اند. شعراني مي گويد: «سيوطي در زمان خويش به علم حديث و فنون رجال و غريب حديث و متن و سند روايات و همچنين استنباط احكام، از تمامي معاصران خود اعلم بوده است». عبدالحي كتاني درباره ي سيوطي مي گويد: «اين مرد در قرون اخير- در حفظ و اطلاع و كثرت تاليف- نادره اي از نوادر اسلام است». ابن العماد حنبلي در كتاب شذرات- پس از تجليل از سيوطي و پس از ذكر نام كتب وي - مي گويد: «سيوطي هفتاد و چند بار پيامبر را در بيداري درك نموده و طي الارض نيز مي كرده است»!

براي اطلاع از مقام و رتبه ي علمي وي نزد عامه مراجعه بفرماييد به: الطبقات الصغري (شعراني) ص 17- 36، شذرات الذهب ج 1/ 51- 55، فهرس الفهارس ج 2/ 1010- 1022، الاعلام (زركلي) ج 3/ 301، معجم المولفين ج 2/ 82، الغدير ج 1/ 133.

[6] ميرزا محمد بن معتمد خان بدخشي (بدخشاني) مولف كتاب «مفتاح النجا في مناقب آل العبا» و كتاب «نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البي الاطهار» مي باشد. اين دو كتاب بيانگر وسعت اطلاع مولف از علم حديث و مهارت وي در شناخت اسناد احاديث است. (الغدير ج 1/ 143).

براي اطلاع بيشتر از شرح احوال بدخشي مراجعه بفرماييد به مقدمه ي كتاب «نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البيت الاطهار».

[7] حافظ علي بن احمد بن عمر دارقطني متوفاي 385 هجري. شرح زندگاني وي را مي توان در بسياري از كتب تراجم و تاريخ يافت. خطيب بغدادي در تاريخ بغداد ج 12/ 34 مي گويد: «وي نادره ي زمانه و عصر خويش، و فردي بي نظير، و از پيشوايان علمي زمان خود بوده است. علم به آثار گذشتگان و شناخت موارد ضعف حديث و شناسايي اسامي رجال و آگاهي از احوال روات به او منتهي مي شود. وي در تمامي اين علوم، فردي صادق و امين و فقيه و عادل است. شهادت او مورد قبول، اعتقادش متي و مقبول، و مذهبش بر نهج سلامت بوده، و در علوم غير حديث نيز تسلط داشته است». (الغدير ج 1/ 106).

بعضي از مصادر ديگر شرح زندگاني وي عبارتند از: سير اعلام النبلاء ج 16/ 449، وفيات الاعيان ج 3/ 297، البدايه و النهايه ج 11/ 362، النجوم الزاهره ج 4/ 372، طبقات الشافعيه (سبكي) ج 3/ 463، تذكره الحفاظ ج 3/ 991، الارشاد ص 193، شذرات الذهب ج 3/ 116، العبر ج 2/ 167.

[8] ابوالحسن علي بن محمد بن محمد بن طيب واسطي جلابي مغازلي شافعي معروف به ابن جلابي و ابن مغازلي متوفاي 483 هجري. كتاب «المناقب» كه نوشته ي اوست بخوبي نشانگر تسلط و تضلع وي در علم حديث و فنون آن است. (الغدير ج 1/ 112).

همچنين مراجعه بفرماييد به: تاريخ الاسلام ذهبي- حوادث و وفيات 480 الي 490 هجري- ص 113.